English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6286 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
playing court U زمین بازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
playing U بازی
playing U شرکت درمسابقه انفرادی
playing U ضربه به توپ
playing U رقابت
playing U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing U بازی کردن
playing U خلاصی داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U خلاصی بازی
playing U حرکت ازاد
playing U کیفیت یاسبک بازی
playing U اداره مسابقه
playing U نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
playing U تفریح بازی کردن
playing U تفریح کردن ساز زدن
playing U الت موسیقی نواختن
playing U زدن
playing U رل بازی کردن
playing U روی صحنهء نمایش فاهرشدن
playing U نمایش نمایشنامه
game playing U playing computerizedgame
role-playing U نقش گزاری
role playing U نقش گزاری
playing cards U گنجفه
playing cards U ورق گنجفه
playing time U مدت بازی
long playing U صفحه 33 دور
playing coach U مربی
playing area U محدوده زمین
playing the board U بازی بر صفحه
playing the board U بازی فی نفسه
playing the man U بازی با حریف
playing the man U بازی روانی
playing cards U ورق بازی , برگ
playing card U گنجفه
playing card U ورق گنجفه
playing field U میدان بازی
playing field U زمین بازی
playing field U زمین فوتبال
playing fields U میدان بازی
playing fields U زمین بازی
playing fields U زمین فوتبال
playing dead U مرده نمایی
playing surface U مسطحمیزبازی
playing window U پنجرهنمایش
playing card U ورق بازی , برگ
computerized game playing U بازیهای کامپیوتری
playing field for American football U زمینبازیفوتبالامریکایی
playing field for Canadian football U زمینبازیفوتبالکانادایی
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
the court above U محکمه بالاتر
court U عشق بازی کردن
court U دادگاه
court U خواستگاری
court U زمین ورزشهای محوطهای
court U محکمه
right court U زمین سرویس سمت راست
court of a U محکمه استیناف
court U دادگاه افهار عشق
court U دربار
ad court U زمین سرویس سمت چپ تنیس
to take somebody to court U کسی را محاکمه کردن
to appear before the court U در دادگاه ظاهر شدن
out of court U محکوم علیه
out of court U داد باخته
court U بارگاه
court U حیاط
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
superior court U دادگاه عالی
summary court U دادگاه بدوی
squash court U زمین بازی اسکواش
service court U محل فرود سرویس اسکواش
superior court U دادگاه تمیز
open court U محکمه عمومی
to pay court U عرض بندی کردن
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
the superme court U دیوانعالی کشور
municipal court U دادگاه شهرداری
municipal court U دادگاه داخلی
tennis court U 07/32 در59/01 متر
tennis court U زمین تنیس
supreme court U دیوان تمیز
supreme court U دیوان عالی کشور
open court U دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
out door court U زمین هوای ازاد
peace court U دادگاه بخش
practice court U دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
police court U دادگاه خلاف
police court U کلانتری
police court U ضابطین شهربانی
police court U محکمه خلاف
prize court U شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
probate court U دادگاه وصایا و ارث
probate court U محکمه امور حسبی
provost court U دادگاه پادگانی
provost court U دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
rear court U انتهای زمین
religious court U محکمه شرع
service court U محل فرود سرویس
peace court U صلحیه
president of the court U رئیس دادگاه
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
contempt of court U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
base-court U حیات بیرونی
ante-court U [اولین صحن در خانه های بزرگ]
to bring somebody before the court [s] U کسی را دادگاه بردن
court shoes U رجوع شود به pump
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court rug U فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
contempt of court U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
court division U بخش دادگاه
court division U دادگاه
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
to settle out of court U به توافق رسیدن خارج از دادگاه
kangaroo court U دادگاه غیرقانونی
kangaroo court U دادگاه پوشالی
court shoe U رجوع شود به pump
volleyball court U 9 در 81 متر
volleyball court U زمین والیبال
trial court U دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trailer court U محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
traffic court U دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court U دادگاه عبور و مرور
traffic court U دادگاه تخلفات رانندگی
kangaroo court U دادگاه مندرآوردی
law court U دادگاه قضایی
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
kangaroo court <idiom> U
hold court <idiom> U همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
High Court U دادگاهویژهجرائممهم
crown court U دادگاهیدر انگلستانو ولز
court of law U دادگاه
right service court U داورسرویسراست
court referee U داورزمینبازیسرپوشیده
centre court U حیاطمیانی
to put out of court U از دستور خارج کردن
criminal court U محکمه جنائی
court of first instance U دادگاه بدوی
court of first instance U محکمه بدایت
court of first instance U دادگاه شهرستان
court of appeals U دادگاه استیناف
court material U دادگاه نظامی
court martiall U شورای نظامی
court martiall U دادگاه نظامی
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martial U دادگاه نظامی
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court games U بازیهای محوطهای
court of grievances U دادگاه مظالم
court yard U حیاط
court tennis U تنیس داخل سالن
court session U جلسه دادگاه
court procedure U محاکمه
court plume U پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order U قرار صادره از دادگاه
court of review U دادگاه تجدید نظر
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record U دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province U دادگاه استان
court of justice U دادگاه
court of iquiry U دادگاه رسیدگی
court card U سرباز
court card U بی بی
court of appeal U دادگاه پژوهش
court of appeal U دادگاه استیناف
court of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal U دادگاه استان
court of inquiry U بازپرسی
court of inquiry U دادگاه تفتیش
court of inquiry U کمیسیون تحقیق
court-martials U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial U دردیوان حرب محاکمه کردن
court of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
assize court U محاکم سیار جنایی
court card U صورت :شاه
country court U دادگاه بخش
contempt og court U اهانت به دادگاه
commercial court U دادگاههای صنفی
clerk of the court U کاتب
circuit court U دادگاه استیناف
circuit court U دادگاه منطقهای
juvenile court U دادگاه نوجوانان
master of the court U مدیر دفتر دادگاه
change court U تعویض زمین
base court U حیاط بیرونی یاعقبی
assize court U دادگاه جنایی
juvenile court U دادگاه اطفال
international court U دادگاه بین المللی
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
grenade court U میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
half court U زمین سرویس
mid court U وسط زمین
Recent search history Forum search
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1جملات کامل انگلیسی برای کلمه accomplish
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com